جام بلور خنده روی لبام شکسته
قطره اشک سردی توی چشام نشسته
تو خودت میدونی بی تو دلم چه حاله
دل من میدونه دیدن تو خیاله
به صدای حرفام دل میگه اومد اومد
اما خوب میدونه اومدنت محاله
اومدنت محاله دیدن تو خیاله
اومدنت محاله دیدن تو خیاله
دل من گریزون شب توی خونه تو
بخدا دمادم میگیره بونه تو
من میون گریه به کار دل میخندم
راه رفتنش رو با اشک خود میبندم
اومدنت محاله دیدن تو خیاله
اومدنت محاله دیدن تو خیاله
آآآ میون دل تو یه عالمه تا دل من عزیزم
تا به ابد رنج و غمه تا دل من عزیزم
روزی اگه به خاک من اشک چشات بریزه