ما دوتا آهوی تنها
توی این دشتهای زیبا
دلامون اسیر رنگه
توی بی رنگی رنگها
دردامون درد بی درمون
زندگیمون توی زندون
غمامون رهایی از غم
غم توی چشای گریون
نه یه راهی واسه موندن
نه یه شعری واسه خوندن
به فریب حرف مردم
دفتر عشقو سوزوندن
اما من با تنی خسته
با دلی به خون نشسته
می مونم منتظر تو
آخه جونم به تو بسته
وای دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
زمونه داره با من هی سر جنگ
الهی خیر نبینی ای ستمگر
که قلب شیشه ای م شده مث سنگ