loading...

98music07

آهنگ علیرضا افتخاری ایرجدر دل آتش غم رخت تا که خانه کرد دیده سیل خون به دامنم بس روانه کردآفتاب عمر من فرو رفت و ماهم از افق چرا سر برون نکردهیچ صبح دم نشد فلک ...

♥حسـ ــین♥ بازدید : 81 دوشنبه 22 مرداد 1397

آهنگ علیرضا افتخاری ایرج

در دل آتش غم رُخت تا که خانه کرد، دیده سیل خون، به دامنم بس روانه کرد

آفتاب عمر من فرو رفت و ماهم از افق چرا سر برون نکرد

هیچ صبح دم نشد فلک، چون شفق ز خون، دل مرا لاله گون نکرد



ز روی مَهت جانا پرده برگشا، در آسمان مه را منفعل نما

به ماه رویت سوگند، که دل به مهرت پابند، به طره ات جان پیوند


بیا نگارا جمال خود بنما، ز رنگ و بویت خجل نما گل را

رو در طرف چمن، بین بنشسته چو من، دل خون بس ز غم یاری غنچه دهن




گل درخشنده، چهره تابنده، غنچه در خنده، بلبل نعره زنان

هر که جوینده، باشد یابنده، دل دارد زنده، بس کن آه و فغان



ز جور مه رویان، شکوه گر سازی، به شش در محنت، مهره اندازی

همچون سالک دست خود بازی، همچون سالک دست خود بازی







اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو