سکوت بی صدائیه
تو لحظه ها شکستنو
وداع آشنائیه
آخر خط نبودنه
شعر سفر سرودنه
راه دراز جاده رو
رو به عدم گشودنه
اینجا غروب،اونجا خزون
دل اینجا خون دل اونجا خون
اینجا یه سایه تو غبار
خاکستریه آسمون
اینجا یه خورشید نیمه جون
اونجا یه شهر بی نشون
تو این اتاق بی هوا
جائی نداره همزبونآینۀ دل شکسته ای
اینجا نشسته روبرو
تو سینه فریاد می زنه
اینجا غروبه آرزو
اینجا رو طاقچه عکس تو
موندهتو قاب انتظار
اونجا برات اشکای من
می مونه تنها یادگار