آهنگ مفتعلن امیر آرام
ز فلک قوت نگیرم
دهن خویش ببندم
شکم ار زار بگرید
من عیار بخندم
مثل بلبل مستم
قفس خویش شکستم
سوی بالا بپریدم
که من از چرخ بلندم
نه چنان مست و خرابم
که خورد آتش و آبم
همگی غرق جنونم
همگی سلسله مندم
همه پر بار از آنم
که منم نای و تو نایی
چو تویی خویش من ای جان
پی این خویش پسندم
از جمادی مردم نامی شدم
از جمادی مردم نامی شدم
و ز نما مردم به حیوان سرزدم
من ز حیوان مردم و آدم شدم
من ز حیوان مردم و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
بار دیگر هم بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
قافیه و مفعله را,گو همه سیلاب ببر
قافیه و مفعله راوگو همه سیلاب ببر
پوست بود,پوست بود در خور مغز شعرا
رستم از این بیت و غزل ای شه دیوان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
از جمادی مردم نامی شدم
از جمادی مردم نامی شدم
و ز نما مردم به حیوان سرزدم
من ز حیوان مردم و آدم شدم
من ز حیوان مردم و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
بار دیگر هم بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
قافیه و مفعله را,گو همه سیلاب ببر
قافیه و مفعله را,گو همه سیلاب ببر
پوست بود,پوست بود در خور مغز شعرا
رستم از این بیت و غزل ای شه دیوان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
مفتعلن
مفتعلن